ناجی

نوشته هایی از جنس یکرنگی

ناجی

نوشته هایی از جنس یکرنگی

ناجی

هوالستار

چون به دریا می توان راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
عطار

پیوندهای روزانه

۲ مطلب با موضوع «خاطرات» ثبت شده است

پنج شنبه بود....داشتم شیفت اداره رو تحویل میدادم...

 دیدم مسئول امدادمون با عجله اومد جلو در اتاق کشیک
-مجتبی سریع بیا بریم
-کجا؟ چی شده؟
-بریم تو راه بهت میگم..
سریع سوار ماشینه شخصیش شدیم
-آقای شریفی(مسئول امداد و نجات جمعیت هلال احمر اسلامشهر) چی شده؟

در ادامه مطلب بخوانید

  • مجتبی ابراهیم نژاد

من مثل آن مسجد بین راهی، تنهایم...

هرکس که می آید مسافر است...

میشکند،هم نمازش را..هم دلم را و میرود! 

  • مجتبی ابراهیم نژاد